برق نرم درخشنده که به روشنایی آن تاریکی ابر نمودار شود. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، خندنده. (آنندراج). آنکه می خندد و تبسم می کند، شمشیر کندشده. (ناظم الاطباء). رجوع به انکلال شود
برق نرم درخشنده که به روشنایی آن تاریکی ابر نمودار شود. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، خندنده. (آنندراج). آنکه می خندد و تبسم می کند، شمشیر کندشده. (ناظم الاطباء). رجوع به انکلال شود
می کشنده. می خوار. شرابخوار. باده خوار. می پرست. باده نوش. می گسار. که شرابخواری پیشه دارد. (از یادداشت مؤلف). شرابخوار. (آنندراج) : عاشقان بوس و کنار و نیکوان ناز و عتاب مطربان رود وسرود و می کشان خواب و خمار. فرخی. بلورین پیاله ز می لاله شد کف می کش از لاله پرژاله شد. اسدی (گرشاسب نامه)
می کشنده. می خوار. شرابخوار. باده خوار. می پرست. باده نوش. می گسار. که شرابخواری پیشه دارد. (از یادداشت مؤلف). شرابخوار. (آنندراج) : عاشقان بوس و کنار و نیکوان ناز و عتاب مطربان رود وسرود و می کشان خواب و خمار. فرخی. بلورین پیاله ز می لاله شد کف می کش از لاله پرژاله شد. اسدی (گرشاسب نامه)
دهی است از دهستان مرکزی بخش خمام شهرستان رشت، واقع در 8هزارگزی جنوب باختری خمام با 230 تن سکنه. آب آن ازرود خانه سفیدرود و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است از دهستان مرکزی بخش خمام شهرستان رشت، واقع در 8هزارگزی جنوب باختری خمام با 230 تن سکنه. آب آن ازرود خانه سفیدرود و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
به شکل میم. همانند میم. چون میم. مانند میم. - عقیق میم شکل، دهان تنگ: عقیق میم شکلش سنگ در مشت که تا بر حرف او کس ننهد انگشت. نظامی. رجوع به ترکیبات ’میم’ شود
به شکل میم. همانند میم. چون میم. مانند میم. - عقیق میم شکل، دهان تنگ: عقیق میم شکلش سنگ در مشت که تا بر حرف او کس ننهد انگشت. نظامی. رجوع به ترکیبات ’میم’ شود
میل کشنده. کسی که میل در چشم کسی کشد. آنکه با کشیدن میل گداخته بینایی از چشم کسی بگیرد: میل کش چشم خیالات شو کندنه پای خرابات شو. نظامی. و رجوع به میل کشیدن شود
میل کشنده. کسی که میل در چشم کسی کشد. آنکه با کشیدن میل گداخته بینایی از چشم کسی بگیرد: میل کش چشم خیالات شو کندنِه ِ پای خرابات شو. نظامی. و رجوع به میل کشیدن شود
کین کشنده. انتقامجو. منتقم. (فرهنگ فارسی معین) : فروماند کابلشه از غم به درد زشیدسب کین کش بترسید مرد. اسدی. یاد آمد ایچ آنچه منت گفتم کاین دهر کین کش است ز نادان کین. ناصرخسرو. همه پولادپوش و آهن خای کین کش و دیوبند و قلعه گشای. نظامی. رجوع به کین کشیدن شود
کین کشنده. انتقامجو. منتقم. (فرهنگ فارسی معین) : فروماند کابلشه از غم به درد زشیدسب کین کش بترسید مرد. اسدی. یاد آمد ایچ آنچه منت گفتم کاین دهر کین کش است ز نادان کین. ناصرخسرو. همه پولادپوش و آهن خای کین کش و دیوبند و قلعه گشای. نظامی. رجوع به کین کشیدن شود