جدول جو
جدول جو

معنی مین کل - جستجوی لغت در جدول جو

مین کل
اصطلاحی در شخم زدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ کَل ل)
برق نرم درخشنده که به روشنایی آن تاریکی ابر نمودار شود. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، خندنده. (آنندراج). آنکه می خندد و تبسم می کند، شمشیر کندشده. (ناظم الاطباء). رجوع به انکلال شود
لغت نامه دهخدا
(نِ اَ)
طین خراسانی است. طین نیشابوری. طین حرّ. گل خوراکی. و آن را طین مأکول نیز نامند
لغت نامه دهخدا
(دُ فَ/ فِ)
می کشنده. می خوار. شرابخوار. باده خوار. می پرست. باده نوش. می گسار. که شرابخواری پیشه دارد. (از یادداشت مؤلف). شرابخوار. (آنندراج) :
عاشقان بوس و کنار و نیکوان ناز و عتاب
مطربان رود وسرود و می کشان خواب و خمار.
فرخی.
بلورین پیاله ز می لاله شد
کف می کش از لاله پرژاله شد.
اسدی (گرشاسب نامه)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام محلی کنار جادۀ تهران و شاهی میان چابکسر و خواهرخان در 281900 گزی تهران. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش خمام شهرستان رشت، واقع در 8هزارگزی جنوب باختری خمام با 230 تن سکنه. آب آن ازرود خانه سفیدرود و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
به شکل میم. همانند میم. چون میم. مانند میم.
- عقیق میم شکل، دهان تنگ:
عقیق میم شکلش سنگ در مشت
که تا بر حرف او کس ننهد انگشت.
نظامی.
رجوع به ترکیبات ’میم’ شود
لغت نامه دهخدا
(دَرْ زَ / زِ شِ کَ)
میل کشنده. کسی که میل در چشم کسی کشد. آنکه با کشیدن میل گداخته بینایی از چشم کسی بگیرد:
میل کش چشم خیالات شو
کندنه پای خرابات شو.
نظامی.
و رجوع به میل کشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ کُ / مُ رِ کُل ل)
کسی که امور چند ادارۀ وزارت خانه را به عهده دارد، مقام وی پائین تر از معاون وزارتخانه و بالاتر از رئیس است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تُو بَ / بِ شِ کَ)
کین کشنده. انتقامجو. منتقم. (فرهنگ فارسی معین) :
فروماند کابلشه از غم به درد
زشیدسب کین کش بترسید مرد.
اسدی.
یاد آمد ایچ آنچه منت گفتم
کاین دهر کین کش است ز نادان کین.
ناصرخسرو.
همه پولادپوش و آهن خای
کین کش و دیوبند و قلعه گشای.
نظامی.
رجوع به کین کشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(مِ کَ)
آنچه بدان عقوبت و سزا کنند مردم را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
در منطق رمز است برای: ’اختلاف مقدمتین و کلیت کبری’ در انتاج شکل دوم قیاسات. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از همین که
تصویر همین که
بمحض اینکه: همینکه مرا دید فرارکرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدیر کل
تصویر مدیر کل
کار فرمان فر سالار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کین کش
تصویر کین کش
انتقام جو منتقم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مینک
تصویر مینک
خلنگ
فرهنگ لغت هوشیار
شخم اول، گاو یک شاخ
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دو هزار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع اوزرود پایین نور
فرهنگ گویش مازندرانی
مقداری از دسته شالی گندم یا جوکه در مشت جا گیرد
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع نشتای منطقه ی عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
پوست مار
فرهنگ گویش مازندرانی
نام دهکده ای در دشت کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی
راه میان بر، میان، داخل، میانه، در کانون جمعیتی قرار داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
عضلات نرم کپل
فرهنگ گویش مازندرانی
چارپایه کوچک چوبی
فرهنگ گویش مازندرانی
کچلی شوره بسته
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع گنج افروز بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
پرچینی که به گرد آغل ساخت شود
فرهنگ گویش مازندرانی
این دفعه، این قسمت
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی جنگلی در مسیر مالروی سی سنگان به کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
مهره ی کمر، ستون فقرات
فرهنگ گویش مازندرانی
رد به جا مانده از چیزی، اولین شخم
فرهنگ گویش مازندرانی
مکانیکی
دیکشنری اردو به فارسی